جاده منتخب
دو جاده در جنگلی زرد فام از همدیگر جدا می شدند ،
و متاسفانه من قادر نبودم هر دویشان را دنبال کنم
پس برای انتخاب یکی ، مدتی طولانی ایستادم
و به امتداد آن ، تا جایی که چشمم کار می کرد نظر انداختم
تا جایی که زیر بته های جنگلی پیچ می خورد و از نظر محو می شد ؛
سپس دیگری را برگزیدم ، برای وضوح و زیبایی اش
و شاید برای ادعای بهترش ،
چون آنجا علفزار بود و رهگذر می طلبید
گو این که هر دو رهگذران زیادی داشتند
و حقیقتاً به یک اندازه لگد مال شده بودند ؛
و هر دوی آنها آن روز صبح ، مانند هم آرمیده بودند .
با برگ هایی که هنوز جای هیچ رد پایی بر آنها نیفتاده بود .
آه من اولی را به روز دیگری موکول کردم !
می دانستم که هر راهی به راه دیگر می رسد و این ادامه می یابد . . .
پس شک داشتم که هرگز فرصت برگشت یابم
پس ؛ جایی سالها و سالها بعد ،
این جمله زیبا را با آهی آرامش بخش خواهم گفت :
دو جاده در جنگلی از هم جدا می شدند ، و من _
من آنرا که مسافر کمتری عبو رکرده بود برگزیدم ،
و همین ، تمام دگرگونی های زندگیم را موجب شد .
رابرت فراست
جمعه 10 اردیبهشت 1389 - 11:11:13 AM